پاورلیفتر

بدان که خداوند بر همه چیز آگاه است . پس بنگر که چگونه باید باشی ...

پاورلیفتر

بدان که خداوند بر همه چیز آگاه است . پس بنگر که چگونه باید باشی ...

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (‌ع )‌

ولادت با سعادت و پر برکت امام رضا (‌ع )بر همه شما عزیزان مبارک باشه ...

یا ضامن آهو . با اخلاص رو به ضریح مطهرت میکنیم و از جان و دل می گوئیم :

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (‌ع )

 

 آن حضرت روز پنج شنبه یا جمعه ، 11 ذى القعدة ، سال 148 هجرى قمرى، یک سال پس از
شهادت امام جعفر صادق علیه السلام در شهر مدینه منوّره دیده به جهان گشود؛ و با ظهور نور طلعتش جهانى را روشنائى بخشید.                                                                            
نام : علىّ، صلوات اللّه و سلامه علیه . کنیه : ابوالحسن ثانى ، ابوعلىّ و... . القاب : رضا، صابر، زکىّ، وفىّ، ولىّ، رضىّ، ضامن ، غریب ، نورالهدى ، سراج . اللّه ، غیظ المحدّثین ،               غیاث المستغیثین و... پدر: امام موسى کاظم ، باب الحوائج إ لى اللّه علیه السلام .
مادر: شقراء، معروف به خیزران ، امّ
البنین ، و بعضى گفته اند: نجمه بوده است . نقش انگشتر: حضرت داراى سه انگشتر بود،
که نقش هر کدام به ترتیب عبارتند از: ((حَسْبىَ اللّهُ)) ، ((ما شاءَ اللّهُ وَ لا قُوَّةَ إ لاّ بِاللّهِ)) ،   ((وَلییّ اللّهُ)) .
دربان : مورّخین ، دو نفر را به نام محمّد بن فرات و محمّد بن راشد به عنوان دربان حضرت        گفته اند. مدّت امامت : بنابر مشهور، روز جمعه ، 25 رجب ، سال 183 هجرى قمرى ، پس از شهادت پدر مظلومش بلافاصله مسئولیّت رهبرى و امامت جامعه اسلامى را به عهده گرفت ، که تا سال 203 یا 206 به طول انجامید.
و در سال 200 هجرى قمرى حضرت توسّط ماءمون به خراسان احضار گردید.
مدّت عمر: در طول عمر آن حضرت بین 49 تا 57 سال بین مورّخین اختلاف است . و بر همین مبنا در مقدار و مدّت هم زیستى با پدر بزرگوارش ؛ و نیز در مدّت حیات پس از پدرش اختلاف           مى باشد، گرچه برخى گفته اند که آن حضرت 29 سال و دو ماه در زمان حیات پدر بزرگوارش زندگى نموده است .
در علّت آمدن امام رضا علیه السلام به خراسان ، نیز بین مورّخین اختلاف است ؛
ولى مى توان از مجموع گفته ها، این گونه استفاده نمود:
چون هارون الرّشید به هلاکت رسید، بغداد و حوالى آن در اختیار فرزندش امین ، و خراسان با حوالى آن تحت حکومت دیگر فرزندش ماءمون قرار گرفت .
پس از گذشت مدّتى کوتاه ، بین دو این برادر اختلاف و جنگ ، رونق گرفت و امین کشته شد.
در این بین ، ماءمون نیز جهت استحکام قدرت خود چنان ابراز داشت که از علاقه مندان خاندان علىّ بن ابى طالب و سادات بنى الزّهراء مى باشد.
بنابر این ، در سال 200 هجرى نامه اى به استاندار خود در شهر مدینه منوّره فرستاد، تا حضرت علىّ بن موسى الرّضا علیهما السلام را از راه بصره اهواز، (به گونه اى که از غیر مسیر شهر قم باشد) به خراسان منتقل گردانند.
هنگامى که امام رضا علیه السلام به شهر مَرْوْ رسید، ماءمون عبّاسى به حضرتش پیشنهاد بیعت و خلافت را داد. ولى حضرت چون کاملاً نسبت به افکار و دسیسه هاى ماءمون و دیگر خلفاء بنى
العبّاس آگاه و آشنا بود، پیشنهاد خلافت را از طرف ماءمون نپذیرفت .
و ماءمون دو ماه به طور مرتّب ، با نیرنگ ها و شیوه هاى گوناگونى اصرار مى ورزید که شاید امام علیه السلام بپذیرد؛ ولى چون از طریقى در رسیدن به هدف خویش موفّق نگردید، در نهایت ، حضرت را تهدید به قتل کرد.
بر همین اساس امام علیه السلام مجبور گردید که ولایتعهدى را تحت شرائطى بپذیرد، که روز پنج شنبه ، پنجم ماه مبارک رمضان ، در سال 201 بیعت انجام گرفت ، مشروط بر آن که حضرت در هیچ کارى از امور حکومت دخالت ننماید. پس از آن که ماءمون به هدف خود رسید و از هر جهت حکومت خود را ثابت و استوار یافت ، شخصا تصمیم قتل حضرت رضاعلیه السلام را گرفت و به وسیله انگور زهرآلود، آن امام مظلوم و غریب را مسموم و شهید کرد.
شهادت : بنابر مشهور بین تاریخ ‌نویسان ،حضرت روز جمعه یا دوشنبه ، آخر ماه صفر، در سال 203 یا 206 هجرى قمرى (4) به وسیله زهرمسموم شده و در سناباد خراسان شهید گردید؛ و به عالم بقاء رحلت نمود. و جسد مطهّر و مقدّس آن حضرت در منزل حمید بن قحطبه ، کنار قبر هارون الرّشید دفن گردید. خلفاء هم عصر آن حضرت : امامت حضرت ، هم زمان با حکومت هارون الرّشید، فرزندش امین ، عمویش ابراهیم ، دوّمین فرزندش محمّد، سوّمین فرزندش عبداللّه ملقّب به ماءمون عبّاسى مصاددف گردید.
تعداد فرزندان : عدّه اى گفته اند حضرت داراى پنج پسر و یک دختر به نام فاطمه بوده است ؛ ولى اکثر مورّخین بر این عقیده اند که حضرت بیش از یک پسر به نام ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام نداشته است .
نماز آن حضرت :
شش رکعت است ، در هر رکعت پس از قرائت سوره حمد، ده مرتبه))هل اءتى عَلَى الا نْسانِ حینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئا مَذْکُورا))خوانده مى شود.
و بعد از آخرین سلام نماز، تسبیحات حضرت فاطمه زهراءعلیها السلام گفته مى شود؛ و سپس حوائج و خواسته هاى مشروعه خویش را از درگاه خداوند متعال مسئلت مى نماید که انشاء اللّه تعالى برآورده خواهد شد .
درخت بادام در خانه میزبان
مرحوم شیخ صدوق رضوان اللّه علیه ، به نقل از محمّد بن احمد نیشابورى از قول جدّه اش خدیجه ، دختر حمدان حکایت کند: در آن هنگامى که امام رضا علیهما السلام در مسیر راه خراسان وارد شهر نیشابور گردید، به منزل ما تشریف فرما شد. امام علیه السلام پس از آن که اندکى استراحت نمود، در گوشه اى از حیات خانه ما یک بادام کشت نمود، که رشد کرد و بزرگ شد و یک ساله به ثمر رسید؛ و هر سال ثمره بسیارى مى داد. و چون مردم متوجّه شدند، که امام رضا
علیه السلام آن درخت را با دست مبارک خود کشت نموده است ، هر روز به منزل ما مى آمدند و از بادام هاى آن جهت شفا و درمان امراض خود استفاده مى کردند و هرکس هر نوع مرضى که داشت ، به عنوان تبرّک از آن بادام که تناول مى کرد، عافیت و سلامتى خود را باز مى یافت .
و حتّى نابینایان شفا مى گرفتند و زن هاى آبستن - که درد زایمان برایشان سخت و غیرقابل تحمّل بود - از آن بادام استفاده مى کردند و به آسانى وضع حمل مى نمودند.
و همچنین حیوانات مختلف مى آمدند و خود را به وسیله آن درخت متبرّک مى ساختند.
پس ا آن که مدّت زمانى از این جریان گذشت ، درخت بادام خشک شد و جدّم ، حمدان چند شاخه اى از آن درخت را قطع کرد که در نتیجه چشم هایش کور و نابینا گردید.
و فرزند او - که عَمرو نام داشت و یکى از ثروتمندان مهمّ شهر نیشابور بود - آن درخت را از ریشه قطع و نابود کرد و او نیز به جهت این کار، تمام اموال و زندگیش متلاشى شد و بیچاره گردید، که دیگر به هیچ عنوان توان امرار معاش نداشت .
و راوى در نهایت گوید: قبل از آن که درخت خشک شود، کرامات بسیارى به برکت امام رضا
علیه السلام از آن ظاهر مى گردید و مردم ؛ بلکه حیوانات از آن بهره مى بردند .
 دو معجزه و یک غیب گوئى محمّد بن فضیل - که یکى از راویان حدیث است - حکایت کند:
مدّتى بود که به ناراحتى درد پهلو و درد پا مبتلا شد بودم ، به همین جهت محضر مبارک حضرت ابوالحسن ، امام رضا علیهالسلام شرفیاب شدم تا شفاى خود را بگیرم ؛ در آن زمان حضرت در مدینه بود و هنوز به خراسان منتقل نشده بود، هنگامى که وارد بر امام علیه السلام شدم فرمود: چرا ناراحت و افسرده اى ؟
گفتم : ناراحتى درد پهلو و درد پا دارم که مرا سخت مى آزارد.
امام علیه السلام با دست مبارک خویش اشاره به پهلویم نمود و دعائى را خواند و آب دهان مبارک خود را بر محلّ درد مالید و فرمود: دیگر از این جهت ، ناراحتى نخواهى داشت .
و سپس نگاهى به پایم انداخت و اظهار داشت : حضرت ابوجعفر، باقرالعلوم علیه السلام فرموده است : هر که از شیعیان ما، مبتلا به مرض و ناراحتى شود و در مقابل آن صبر وشکیبائى از خود نشان دهد، خداوند پاداش  هزار شهید به او عطا مى فرماید.
محمّد بن فضیل گوید: با این سخن حضرت ،فهمیدم که درد پایم باقى خواهد ماند و خوب شدنى نیست .
دوستان او مانند هیثم بن ابى مسروق گفته اند: محمّد تا آخر عمر مبتلا به پا درد بود و با همان ناراحتى از دنیا رفت .
همچنین آورده اند:
حُبابه والبیّه از زمان امیرالمؤ منین ، امام علىّ علیه السلام تمام ائمّه را تا امام رضا علیهم السلام محضر یکایک آن ها شرفیاب شد و از هر یک معجزه مخصوصى مشاهده کرد.
چون حُبابه والبیّه بر امام رضا علیه السلام وارد شد، به او فرمود: جدّم ، امیرالمؤ منین علیه السلام چه مطالبى را برایت بیان نمود؟
حُبابه گفت : آن حضرت فرمود: تو یک علامت و برهان عظیمى را خواهى دید؛ امام رضا علیه
السلام فرمود: اى حُبابه ! آیا متوجّه موهاى سفیدت شده اى ؟ گفت : بلى .
فرمود: آیا دوست دارى که گیسوانت سیاه و خودت را جوان ببینى ؛ و به حالت جوانى برگردى ؟ حُبابه گفت : بلى ، این بزرگ ترین نشانه و برهان خواهد بود. در همین لحظه حُبابه احساس خاصّى در خود کرد و متوجّه شد که حضرت مخفیانه دعائى را مى خواند.
سپس حُبابه ، گیسوان خود را تماشا کرد، دید که همه سیاه و زیبا گشته است ، مکانى
خلوت را پیدا کرد و به آن جا رفت و پس از آن که خود را بررسى کرد متوجّه شد که دختر شده است و باکره مى باشد .