پاورلیفتر

بدان که خداوند بر همه چیز آگاه است . پس بنگر که چگونه باید باشی ...

پاورلیفتر

بدان که خداوند بر همه چیز آگاه است . پس بنگر که چگونه باید باشی ...

لطف خداوند ...

تو این مدت که پادگان بودیم شبهای زیادی با بچه های قدیمی که باهاشون بدجوری ایاق شدم تا صبح مینشستیم و صحبت میکردیم . از مشکلاتشون میگفتن و از دردهاشون و از دلتنگیهاشون . خدا رو شکر میکنم که اونقدر محبت بهم داره که باعث شده اونا منو محرم رازشون بدونن و باهام درد دل کنن . حرفهاشون به امانت پیشم میمونه ولی دلم میخواست داد بزنم که منم مثل خودتونم و وضعم حتی از خودتون بدتره . منی که همیشه لبخند رو لبهامه مشکلاتم بیش از اونیه که تو تصورشونه و دلم تنگ تر از اونیه که با یه همدلی کوچیک التیام پیدا کنه . ولی ... هیچ وقت به خودم اجازه نمیدم گلایه کنم ... هیچوقت .

این داستان همیشه و همیشه منو به خودم میلرزونه :

شبی یکی از بندگان خدا در خواب دید که با خداوند روی شنهای ساحل قدم میزنه و از اونجا تمامی مراحل زندگیش رو میدید.ناگهان متوجه شد که در مواقع شادی و خوشحالیش همواره دو رد پا روی ساحله . جای پای خودش و جای پای خداوند . اما در مواقع سختی و ناامیدی فقط یک رد پا بر روی شنها وجود داره ! 

 انسان با گلایه از خداوند پرسید: چرا؟ در مواقع شادمانی من با من بودی اما در موقع ناامیدی و رنج من رو تنها گذاشتی؟! خداوند پاسخ داد :من هیچگاه تورا تنها نگذاشتم.در موقع رنج و ناامیدی من تو را به دوش گرفته بودم و با خود میبردم .این جای پای من است تو آنموقع روی شانه های من بودی ...

بله . همه ما در اوج تنهایی کسی رو داریم که بهش اتکا کنیم ... همه ما ...

هیچ کس هیچ وقت تنها نیست .

سال نو مبارک

سال نو به همه شما دوستان مبارک

بالاخره به ما هم یه ۱۲ روز مرخصی دادن !‌ سال نوی ما هم تو غربت اومد و گذشت . بر خلاف سال های قبل اصلا حس خاصی نداشتم . فقط تو فکر بودم . خیلی از بچه ها مثل من بودن . همه اونایی که درک این شرایط براشون ممکن شده بود و داشتن باهاش کنار میومدن .

چیزی که مشخص بود همشون امیدوار بودن . امید به آینده و اینکه خداوندی هست که همه مارو دوست داره . به امید تغییر در حال همه عاشقان خداوند به بهترینم احوال ... ایستگاه آخر سال هم به پایان رسید ...

یا مقلب القلوب والابصار ...

 

حادثه ناگوار برای مجتبی ملکی

دیشب وقتی اومدم خونه با شنیدن خبر مصدومیت مجتبی ملکی قهرمان پاورلیفتینگ و قویترین مردان کشور تو مسابقات بندر عباس اونم با اون وضع شدید شوکه شدم و مدتی هاج و واج بودم ... امیدوارم خبر صحت نداشته باشه و به این شدتی هم که میگن نباشه . وگرنه مجتبی باید برای همیشه با دنیای وزنه خداحافظی کنه .

مجتبی ملکی، نائب قهرمان چندین دوره‌ مسابقات قوی ترین مردان ایران در حین برگزاری این مسابقات در بندرعباس با مصدومیت شدید مواجه شد.

 مجتبی ملکی روز چهارشنبه هفته‌ی گذشته و در مرحله‌ی مقدماتی مسابقات قوی ترین مردان ایران و در حین کشیدن لنگر 550 کیلوگرمی‌ به روی زمین افتاد و بلافاصله به بیمارستان بندرعباس منتقل شد.

ملکی پس از آن بلافاصله به بیمارستان مهر تهران منتقل شد و اکنون در این بیمارستان به سر می‌برد.

در حالی که خبر از قطع نخاع شدن ملکی می‌دهند اما، نزدیکان وی این مورد را تایید نکرده‌اند و مشخص شدن وضعیت وی را به پس از نتیجه‌ی آزمایش MRI موکول می‌کنند.

مجتبی ملکی از ناحیه‌ی کمر به پایین و هر دو پا بدون حس و حرکت است.

پزشک معالج مجتبی هم اعلام کرده که ملکی دچار ورم نخاعی شده وهم اکنون تحت درمان دارویی برای رفع التهاب نخاعی است.

دکتر روحانی با بیان که مجتبی ملکی متعاقب بلند کردن وزنه‌ای سنگین به کمر درد شدید و سپس بی‌حسی هر دو پا دچار شده است، گفت: هم اکنون هر دو پای این قهرمان بی‌حس است، در مراحل ابتدایی تشخیص پزشکان پارگی دیسک کمری و یا نخاع پشتی به دنبال بلند کردن وزنه سنگین بود.

وی در ادامه توضیح داد: در ابتدا MRI این ورزشکار به علت سنگین وزن بودن مقدور نبود لذا پزشکان معالج عکس رنگی از نخاع وی را پیشنهاد کردند اما، سپس MRI وی با اهتمام متخصص بی‌هوشی انجام و نتایج میلوگرام (عکس رنگی) حاکی از عدم وجود ضایعه نخاعی نیازمند جراحی است. وی هم اکنون تحت درمان دارویی برای رفع التهاب نخاعی است.

دکتر دربانیان مسوول پزشکی فدراسیون پرورش اندام و پاورلیفتینگ هم ضمن تایید این که عارضه این قهرمان التهاب نخاعی صرفا ناشی از کشش است ادامه داد: با رفع ورم و التهاب نخاعی حس اندام‌های تحتانی این مصدوم بازخواهد گشت.

به گفته‌ی وی، درمان ملکی دارویی و فیزیوتراپی است.

چیزی که آدم رو به فکر فرو میبره نحوه برگزاری مسابقست . آیا فرصت کافی برای گرم کردن به ورزشکار ها داده نشده بود ؟ کارشناسانی !‌ که مراحل مسابقه رو طراحی میکنن بر چه اساسی حتی بعضی از آیتم ها رو بالاتر از حد جهانی در نظر میگیرند ؟ آیا مصدومیت شدید یه ورزشکار به قیمت جذب تماشاچی و جذابیت بیشتر ارزش داره ؟

تهیه کننده مسابقات هم توضیحاتی ارائه داده که بیشتر به توجیه شبیهه.٬

محمد تقوی زنوز گفت: در تماسی که با گروه ورزش شبکه‌ی سه سیما گرفتم، آن‌ها گفتند که ملکی مشکل خاصی ندارد.

ملکی آمادگی انجام این حرکت را داشت و پزشکان نیز این مساله را تایید کردند. ملکی پس از انجام مرحله‌ی لنگر بلند شد و حرکت کرد و برای گرم کردن خودش، پشت دوبین رفت، چرا که ورزشکاران پس از انجام هر مرحله، بدن خود را گرم می‌کنند.

وی در ادامه گفت: او در حال گرم کردن بدن خود بود ولی نمی‌دانم که چه اتفاقی افتاد که دراز کشید و اظهار ناراحتی کرد و به بیمارستان منتقل شد.

تقوی در پاسخ به پرسش ایسنا که چرا وزن لنگری که در دوره قبل 230 کیلو بود به 550 کیلو افزایش یافت، گفت: وزن وسایل و ابزار به کار گرفته شده در هر مرحله برعهده‌ی فدراسیون پرورش اندام است و ما به عنوان برنامه ساز سعی می‌کنیم که یک مسابقه‌ی تلویزیونی خوبی را برای بینندگان ترتیب دهیم، از سوی دیگر ورزشکاران دیگر نیز این وزنه را جابجا کرند و مشکلی برایشان به وجود نیامد. همان گونه که برای ملکی هم پیش نیامد.

با همه این تفاسیر تنها چیزی که الان عینا داره رخ میده فنا شدن یکی دیگه از ورزشکار های کشورمونه . از خدا میخوایم که خودش حافظ جان همه بنده هاش باشه و تموم بیمار هاش رو هم شفا بده . برای مجتبی هم دعا کنیم که الان خیلی نیاز داره 

زیر باران با همه مردم باید رفت ...

 سلام دوستان خوبم .

برخورد هایی  تو این مدت کوتاهی که سرباز شدم باهام شده که منو به فکر فرو برده . البته مثل بقیه چیزهای دیگه این مورد هم کلی نیست و فقط معدود افرادی هستند که چنین عکس العملی با دیدن سرباز تو لباس سربازی از خودشون نشون میدن . حالا بگم صحبتم درباره چیه : تو آموزشی که بودیم برا مرخصی بین شهری میومدیم بیرون و برخورد ( چی بگم ؟ بگم وحشیانه ؟! ) اکثرشونو که میدیدیم با خودمون میگفتیم : خب عیبی نداره ! حق دارند بنده خداها ! سرباز آموزشی که کلی خاک و خل بهش چسبیده و قیافش هم که قربونش برم سیاه و سوخته و لاغر و خلاصه وا رفته شده بایدم عجیب غریب به نظر بیاد ! ولی .. الان که دو  ماهه آموزشی تموم شده و همراه هم دوره ای هام وارد ماه سوم خدمت شدیم اصلا انتظار چنین برخورد هایی رو نداشتیم ! حتی از معدود افرادی که فرهنگشون بهشون اجازه نمیده با سرباز برخورد خوبی داشته باشن ! تنها چیزی که راضیمون میکنه اینه که اینا همونایی هستند که تو دوره خدمت خودشون ازشون به بدترین نحو ممکن پذیرایی شده ! و حالا سیبلی برای پرتاب عقده های درونشون پیدا کردن . اصلا وقتی به خودم نگاه میکنم هیچ چیز خاصی که باعث این رفتار باشه پیدا نمیکنم . کلا سرباز آموزشی کجا و سربازی که لباس تمیز و یک دست به همراه درجه و آرم پوشیده  و چهره نورانیش !  داد میزنه که داره خوش میگذره بهش ( جدی نگیرید این یکی رو ! ) کجا ؟ 

دلم خیلی خیلی پر بود که مجبور شدم این حرفها رو بزنم . وگرنه خدا خودش میدونه که خیلی چیزای بزرگتر از این دلم رو به درد آورده و من به خاطر اینکه حتی کسی نیست به حرف هام گوش کنه تو خودم پنهونشون کردم .

 

 

دیشب برا مرخصی دو روزه ! با کلی اشتیاق اومدم شهر خودم و به محض رسیدن تموم وجودم تازه شد . منکرش نمیشم : خیلیا که میشناختن و نمیشناختن منو از اینکه منو تو این لباس مقدس میدیدن شکه شده بودن ! براشون قابل باور نبود که آره ! نوبت سربازی منم رسیده . خیلیاشون آرزوی موفقیت میکردن و روحیه میدادن و باورم میشد که برا مردمم اهمیت دارم . ولی معدود افرادی بودند و هستند که رفتار عجیب غریبی از خودشون نشون میدن !

طرف انگار داره با ( ... ) حرف میزنه . کل کلام اینکه یعنی تو که تو این لباسی آدم نیستی ! آخه یکی نیست به اینا بگه تو بی جنبه که الان با لباس شیک و پیک وایسادی جلو من و با ادکلن دوش گرفتی از وضعیت قبل از خدمت سربازها چه خبر داری ؟ چه بسا اکثرشون سالاری بودند که امثال تو خاک پاهاشون هم نمیشدن . حالا از هر نظر که فکرشو بکنین .

بی خیال ... همه جور آدم هست ... همه جور .فقط به خودم افتخار میکنم که اون موقعی که آزاد بودم و در اختیار خودم حتی یک بار به سربازی بی احترامی نکردم و همیشه بهشون دلداری میدادم و اونا رو داداش خودم میدونستم . حالا من پوستم کلفته ولی به خدا تموم بچه های سرباز به خصوص اونایی که اول راه هستن به امید و دلداری نیاز دارن . اینو به پشتوانه تجربه ای که تو این مدت کسب کردم دارم میگم .

 

 

آهای اونایی که خودتون رو تافته جدا بافته میدونین :

همه بنده های خدا از نظر ارزش وجودی یه اندازه اند و کسی برتری نسبت به کسی نداره . این شخصیت و درک آدمیه که برتری رو براش به ارمغان میاره .

یا علی

 

فعلا خداحافظ !‌

دوستای گلم ... ۲ ساعت دیگه باید برم . تا دفعه دیگه که بیام . منتظر نظراتون هستم . بر میگردم !‌ حتما !‌ ... (‌حالا انگار کسی منتظرمه !‌ )‌

دعام کنین .

 یا علی ...

حریمی ... فرمانده ای متفاوت !

خب . گفتم از امروز که چند مدتی از آغاز خدمت ۱۸ ماهه من نمیگذره !‌ شروع کنم به گفتن درباره آموزشی . برا معرفی دار و دسته گروهان ۲۲ پادگان خاتمی یزد . از فرمانده گروهان شروع کنیم .

ستوان دوم پاسدار علی اکبر حریمی .

مردی متفاوت که با تموم نظامی هایی که تا حالا دیده بودم فرق داشت . کسی که تو سپاه صورتشو تیغ بکشه ! و به جای لباس فرم لباس پلنگی بپوشه بایدم خاص باشه !‌ یا لااقل تظاهر به خاص بودن بکنه . یه ویژگی دیگش هم اعتماد به نفس فوق العادش بود . خودش میگفت از دست سردار های گنده منده لوح تقدیر گرفته . لوح هایی رو هم که برای ارائه رژه نمونه (کشویی) گرفته بود بهمون نشون داد ! خلاصه ما رو هم زیاد اذیت نکرد و حتی برخی خصوصیاتش به دلمون هم نشسته بود . روز آخر هم یه هفت هشت تایی سوال رو کاغذ نوشت که پیشنهاد و انتقادی بود که بهش میتونستیم وارد کنیم که اونا رو به رسم امانت انجا نمینویسم !‌ ولی خب امیدوارم هر جا باشه موفق باشه و با گروهان های دیگه در سال های بعد بتونه کامیابی هاشو تکرار کنه ! ‌ما که اذیتش کردیم ... !

همه اینها علامات ظهور است ...

این اتفاقاتی که داره می افته و ظلم و فسادی که داره روز به روز بیشتر میشه و دل همه رو می سوزونه منو یاد شعر نسیم شمال میندازه که سالها پیش سروده بود . ضمن اینکه منم متاثرم از جنایت و وحشیگری که حتی به حرم امن امام هادی ( ع ) هم رحم نکرد اینو تقدیم همتون میکنم .

 

 

 

خلاصه ای درباره نسیم شمال :

سید اشرف الدّین گیلانی معروف به نسیم شمال در حدود سال 1245 هجری شمسی در قزوین متولد شد. در کودکی پدرش را از دست داد و با فقر و تنگدستی زندگی میکرد. سپس به عراق رفت و پنج سالی را در نجف و کربلا گذرانید و دوباره به زادگاه خود بازگشت. در سن 22 سالگی به تبریز رفت و به تحصیل صرف و نحو عربی و منطق و نجوم و جغرافیا پرداخت. پس از آنبه گیلان رفت و به دنبال صدور فرمان مشروطیت فعالیت های مطبوعاتی خود را در آن شهر آغاز کرد و به ''گیلانی'' معروف شد. روزنامه ''نسیم شمال'' ابتدا در گیلان منتشر شد. پس از انحلال مجلس روزنامه را توقیف کردند و در سال 1285 هجری شمسی دوباره منتشر شد.

روزنامه نسیم شمال از سال 1291 هجری شمسی در تهران منتشر شد و آوازه آن در همه جا پیچید. سادگی کلام و صراحت لحن که زبان حال مشکلات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی عامه مردم بود باعث محبوبیت هر چه بیشتر او می شد. اشعار نسیم را حدود بیست هزار بیت میدانند. از آنجایی که زبان حال مردم کوچه و بازار است، سادگی و صمیمیت آن باعث شده که همه اشعار آن بزرگ مرد خواندنی و شنیدنی باشد چرا که او با طنزپردازی و نکته سنجی های بدیع انعکاس دهنده مشکلات و درد و رنج ملت ستم دیده ای است که تازیانه های ظلم و ستم شاهان و خوانین و صاحبان و صاحبان زر و زور و تزویر را بر دوش خویش لمس کرده و دیده اند ملتی که طعم تلخ دیکتاتوری و استبداد را در هر دوره و با شیوه های جدید دیده و چشیده اند.

در  ادامه  یکی  از  اشعار  نسیم  شمال را خواهید  خواند  شعری  که زبان حال  میلیونها ایرانی است و  نسیم شمال طوفانی از بر ملا کردن اوضاع نابسامان  آن دوران را از خود بر جای نهاده است...

علامات ظهور

نمی دانم که در عالم چه شور است   ز هر جانب عیان شور نسور است

تو   گویی   رجعت   اهل  قبور  است   قیامت شد عیان یا نفخ صور است

همه اینها علامات ظهور است

همه  اوضاع  عالم     گشته  درهم     شده    اسباب    بدبختی   فراهم

تمام  خلق  دشمن  گشته  با  هم     دریغا  زخم  ما  را   نیست   مرهم

همه اینها علامات ظهور است

زنان   پارسا    از     غصه     دلگیر     جوانان  غیور  از   غم   شده   پیر

عموم مرد و زن از جان شده   سیر      دعا ها    هم   ندارد    هیچ   تاثیر

همه اینها علامات ظهور است

مگر    امروز     فردایی    ندارد   ؟         مگر  این  عبد   مولایی  ندارد   ؟

مگر    این   شهر   ملایی   ندارد   ؟      اگر   دل  ها  شکیبایی   ندارد

همه اینها علامات ظهور است

نه بر پیران نمایند احترامی   نه دانشمند را مانده مقامی

نه از قاتل بگیرند انتقامی   نه افساری ست باقی نه لجامی

همه اینها علامات ظهور است

ز دفتر نام ما یکباره حک شد   جواب حرف قانونی کتک شد

نصیب ما همه اردنگ و چک شد  تمام کارها دوز و کلک شد

همه اینها علامات ظهور است

معاصی بر ملا گردیده یا هو   سلاطین مبتلا گردیده یا هو

هجوم  آور بلا گردیده یا هو    جهان  پر ابتلا  گردیده  یا هو

همه اینها علامات ظهور است